هویت ایرانی٬ اسلامی... ، سعید رهنما - اختصاصی صفحه فیس بوک
دوازدهمین مقاله از سلسله مقالات اختصاصی "گفت و گوی روشنفکران "ایرانی" پیرامون ایرانی، اسلامی ، مدرن بودن هویت شان نوشتۀ
دکتر سعید رهنما؛استاد علوم سیاسی در دانشگاه یورک کانادا
....هویت ایرانی٬ اسلامی
سعید رهنما
هویت یك ساخته اجتماعی است و افراد در تصور خود و یا تصوری كه جامعه اطرافشان به آنها تلقین می كند٬ خودشان را از دیگرانی كه همانند اونیستند متمایز می بینند و تفكیك می كنند. نیز افراد نه یك هویت بلكه چندین هویت دارند كه بسته به شرائط خاص یكی از آنها نقش هویت عمده را بازی می كند و با تغییر شرائط جا بجا می شوند و تغییر و تحول می یابند. هویت ملی٬ هویت مذهبی٬ هویت محلی٬ هویت قومی و نژادی٬ هویت قبیله ای٬ هویت فرهنگی٬ هویت ایدئولوژیك٬ هویت طبقاتی٬ هویت جنسی٬ هویت ملی ثانوی (برای مهاجرین و پناهندگان)٬ و بسیاری هویت های دیگر را شخص خود آگاه یا نا خودآگاه برای خود بر می گزیند و یا جامعه ای كه در آن زندگی می كند به او تحمیل می كند و با آنها او را می شناسد و می شناساند. تعیین و تشخیص هویت كه امری كاملا ذهنی است٬ خود بر یك پایه مادی استوار است و در رابطه با شرائط محیطی و موقعیت مادی٬ اجتماعی و طبقاتی فرد شكل می گیرد و تحول می پذیرد. غیر از خود فرد٬ بازیگران مختلفی از حكومت ها گرفته تا جریانات سیاسی و روشنفكران٬ در تعیین و تحمیل این هویت نقش بازی می كنند
سئوال اصلی این است كه در این وضعیت چند هوییتی كدام هویت غالب است. هویت ملی|كشوری قطعا فراگیر ترین هویت است و با ظهور دولت|ملت ها و جنبش های ناسیونالیستی این هویت اهمیت بیشتری یافته است. این امر بویژه در مورد ایران كه٬ بر خلاف دیگر تمدن های قدیم منطقه از جمله مصر و بین النهرین٬ پس از حمله عرب توانست تا حد زیادی فرهنگ و زبان خود را حفظ كند٬ بیشتر مصداق دارد. حتی در مورد اعراب نیز صادق است چرا كه آنها نیز مقدم بر هر هویت دیگری خود را با هویت ملی|كشوری مثلا مصری٬ لبنانی و عراقی٬ نه حتی هویت قومی٬ یعنی عرب٬ یا هویت مذهبی اسلامی یا مسیحی می شناسند. حتی در میان مهاجرین نیز می توان این واقعیت را مشاهده كرد. در بررسی تطبیقی وسیعی كه ما در مورد چند جامعه با منشاء فرهنگ اسلامی انجام دادیم٬ حتی پاكستانی ها كه بیش از بقیه ملت های اكثرا مسلمان خود را با اسلامی بودن شناسائی می كنند٬ از میان سه هویت عمده یعنی هویت ملی اصلی (پاكستانی)٬ هویت مذهبی (مسلمان)٬ و هویت ملی ثانوی (كانادائئ٬ انگلیسی٬ و غیره)٬ اكثرا خود را با هویت ملی اصلی می شناسانند. بعبارت دیگر اول خود را پاكستانی می دانند و بعد مسلمان یا مسیحی. در مورد جوانهایشان گاه مسلمان بودن حتی در مرتبه سوم قرار می گیرد. همان بررسی نشان می دهد كه ایرانیان كمترین میزان هویت اسلامی و مسلمان بودن را نشان می دهند
تردیدی نیست كه هویت مذهبی نیز بسیار اهمیت دارد٬ اما این هویت نقش اولیه ندارد. البته ظهور بنیاد گرائی اسلامی معاصر بدنبال استقرار جمهوری اسلامی در ایران٬ اشغال افغانستان توسط روس ها٬ حملات نظامی امریكا در افغانستان و عراق٬ تداوم اشقال مناطق فلسطینی تحت كنترل اسرائیل٬ و نیز بطور كل آنچه كه بدنبال فاجعه ١١ سپتامبر بشكل رویاروئی «غرب» و «جهان اسلام» ظاهر شده٬ هویت مذهبی را بشدت تقویت كرده است. این واقعیت را حتی در میان فلسطینیان كه بخاطر دهه ها اشغال و دربدری هویت ملی بسیار قوی دارند بوضوح می توان مشاهده نمود. من این دگرگونی را از نزدیك در سفر های متعدد به فلسطین شاهد بوده ام كه همانطور كه اشغال صهیونیستی هر ساله رنگ و بوی مذهبی بیشتری بخود گرفته٬ جنبش ملی فلسطین نیز كه همیشه از اساس سكولار و غیر مذهبی بوده٬ بیش از بیش مذهبی شده. این را طبیعتا جریانات سیاسی و بنیاد گرایان منطقه نیز دامن می زنند
نقش حكومت ها٬ بویژه حكومت های توتالیتر در تلاش برای حقنه كردن هویت جدید همیشه پراهمیت بوده. نظام های فاشیستی٬ صهیونیستی٬ استالینیستی و اسلامی سعی كرده و می كنند كه هویت خاصی را بر اساس ایماژ و انگاره مورد نظرشان به مردم تحمیل كنند. دولت ها و احزاب دست راستی دنیای غرب نیز با روش هائئ متفاوت و غیر مستقیم دید گاههای خود را تحمیل می كنند. اما جمهوری اسلامی در كشورمان ایران بارز ترین نمونه زنده تحمیل هویتی است٬ و تمامی دستگاههای ایدئولوژیك٬ سركوب و اقتصادی خود را بكار گرفته تا هویت اسلامی و مذهبی را بعنوان هویت اولیه ایرانیان در آورد. البته این كار را آنچنان زمخت و بی كفایت انجام داده٬ كه در رسیدن به هدف واپسگرای خود بسیار نا موفق بوده٬ هر چند كه تحجر و خرافه را در میان مردم دامن زده است
از هویت های اختراعی دیگر هویت جهان سومی٬ هویت شرقی و هویت غیر غربی|ضد غربی است كه در كشور ما از سوی واپس گرایانی چون جلال آل احمد و دیگرانی از قماش او براه افتاد و سالها بر تفكر روشنفكر ایرانی غالب شد٬ و پس از انقلاب تبدیل به سیاست رسمی حكومت گردید. اگر رژیم شاه در سیاست های مدرنیزاسیون خود بر آن بود كه ایران و ایرانی را تماماغربی كند٬ رژیم خمینی بر آن شد كه ایران و ایرانی را تماما اسلامی كند٬ آنهم براساس روایت بنیاد گرایانه خود
آنچه كه گفتمان غربی|شرقی قادر به درك آن نیست این واقعیت است كه «غرب» تنها یك واحد جغرافیائی نیست و درجه و مرحله ای از تحول بشری است. می گویند چون دموكراسی٬ فمینیسم٬ حقوق بشر٬ مدرنیته و دیگر مفاهیمی از این دست مفاهیمی «غربی» اند بدرد «شرق» و شرقیان نمی خورند. واقعیت آن است كه «غرب» همیشه پیشرفته نبوده و در مسیری از تحول توانسته به دستاوردهای اجتماعی٬ فرهنگی و اقتصادی امروز دست یابد. این مسیری بود كه كشور ما وبسیاری دیگر از كشورهای منطقه خاورمیانه٬ بدرجات مختلف و با موانع فراوان داخلی و خارجی٬ طی می كردند. و این همان مسیری است كه این كشور ها٬ علی رغم چرخش سهمگین امروزی و مسلط شدن هویت وحشت انگیز طالبان های ایرانی٬ افغانی٬ پاكستانی و سعودی٬ آن مسیر را ادامه خواهند داد
حكومت جمهوری اسلامی بر هویت اسلامی تاكید می كند و واضح است كه این كدام اسلام است٬ نه اسلام ابن سینا٬ رازی٬ مولوی٬ ابن عربی و ابن رشد٬ كه اسلام حنبل٬ عبدالوهاب و خمینی است. هویت مطلوب بنیادگرایان اسلامی در ایران و منطقه٬ هویتی جزمی٬ خشن٬ بیرحم٬ زشت رو٬ فریبكار٬ بی فرهنگ و ضد تمدن است٬ درست همان كلیشه هائئ كه نئو كانهای دست راستی و نژاد پرست غربی و صهیونیستی برای آنها قائلند. واضح است كه چنین هویتی پوشالی و تحمیلی پایدار نخواهد ماند.
!این نیز بگذرد